سلام سلام
دیگه حداقل ماهی یه بار اینجا نوشتن رو باید واسه خودم حفظ کنم.
میزان نوشتنم برای خودم یه کم بهتر شده ولی همچنان خیلی خیلی کم هست.
از دفعه پیش تا حالا از آخر برگردم عقب:
دیروز عروسک خانم ۴ ماهه شد و واکسن ۴ ماهیگیش رو هم گرفت. دخترک شدیدا صبور هست تو این جور مواقع و خیلی کم بدقلقی داره خدا رو شکر.
هر روز شیرین تر و جذاب تر و هشیارتر میشه و من هر موقع تو بغلم میخوابه با تک تک سلولهام برای داشتنش خوشحال و سپاسگزارم.
دیگه این مدت تعطیلات آخر سال و کریسمس بود. من که یه هفته بیشتر تعطیلات نداشتم و هیچ مرخصی اضافهای هم نگرفتم چون جناب یار مرخصی اجباری داشت و بهتر دیدیم که من کار کنم و مرخصیهای من بعدتر استفاده بشه.
تو تعطیلات دوستانمون رو دیدیم. چند روزی عمه دخترک پیش مون بود و غیر از اون من به اندازه اپسیلون کارای کاریم رو جلو بردم که یه ذره از استرسم کمتر بشه و اگر فکر کنید که تونستیم کمیاستراحت کنیم باید بگم هیچی! فقط خوبیش این بود که من استرس کار کردن نداشتم!
کار کردن با دخترک اصلا آسون نیست و متاسفانه از اواخر سال پیش تعداد روزهایی که جناب یار میتونه از خونه کار کنه به سختی به یه روز در هفته میرسه.
چند باری من و دخترک با هم رفتیم جلسه :)
دیگه چی؟
بابام فکر کنم این مدت خودش متوجه شده بود که در ارتباط با خانم کوچولو زیاده روی کرده بود. تو مکالمه شب یلدامون تمام حسهای منفی سریهای قبل از بین رفت خدا رو شکر.
یه روز که با دوستامون رفته بودیم بیرون یکی از دوستام میگفت الان حس نمیکنی که اون صبای قبلی رو گذاشتی تو کمد و درش رو بستی و تبدیل به یه صبای جدید شدی؟
واقعیتش نه! من اصلا فکر نمیکنم تغییر خاصی کرده باشم. یعنی مادر شدن هم مثل همه رویدادهای زندگی در درازمدت قطعا یه تغییراتی در من ایجاد میکنه ولی اینکه من فکر کنم الان با اون آدم قبلی خیلی فاصله دارم! اصلا اینطور نیست. یه سری فعالیتهام تغییر کرده ولی خب من گلهای ندارم! همیشه همین بوده وقتی کنکور داشتم! وقتی سرکار رفتم! وقتی مهاجرت کردم وقتی داشتم رو پروژه دکتریم کار میکردم! وقتی وارد رابطه شدم و ازدواج کردم همیشه یه تغییراتی بوده! مادری هم در ادامه اونهاست!
برعکس من فکر میکنم یه وجه از شخصیتم تو کمد بود که رفتم از تو کمد درش آوردم و احساس وسعت و رشد دارم تا محدودیت!
در اینکه نگهداری از نوزاد کار آسونی نیست و استرس و نگرانی همیشه همراهت هست شکی نیست! و خب این نگرانیها ماههای اول همراه با تغییرات هورمونی هم هست ولی در کل شالوده شخصیتی و رفتاری و تصمیم گیری من همون بوده که هست و من تغییر بزرگی حس نمیکنم!
وبلاگهاتون رو میخونم و خیلی ممنونم از زری و مهسا که این مدت وبلاگهاشون خیلی زود به زود آپدیت میشد. برای من خیلی حس خوبی داشت خوندن نوشتههاشون.
دوست دارم یه کتاب رمان خوب و سبک که حال آدم رو خوب کنه (داستانش بدبختی و مصیبت نباشه) و گیرایی داشته باشه بخونم! اگر پیشنهادی دارین لطفا تو کامنتها بهم بگید.
الان یادم اومد که باید سال نو میلادی رو هم تبریک بگم :)
امیدوارم سال جدید سال بهتری برای همه مردم دنیا و علی الخصوص مردم سرزمینم باشه.
اهداف سال ۲۰۲۴ رو که نگاه میکردم دیدم کلا همه باید ۲۰۲۵ منتقل بشه! :))
پارسال این موقعها هنوز نمیدونستم میزبان دخترکوچولو هستم! هنوز هم که بهش فکر میکنم از معجزهای که اتفاق افتاده بسیار در شگفتم!